
تحقیق در مورد روشهاى مختلف ارباب سیر و سلوک در word دارای 24 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد تحقیق در مورد روشهاى مختلف ارباب سیر و سلوک در word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی تحقیق در مورد روشهاى مختلف ارباب سیر و سلوک در word،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن تحقیق در مورد روشهاى مختلف ارباب سیر و سلوک در word :
روشهاى مختلف ارباب سیر و سلوک
گفتنى است که ارباب سیر و سلوک و علما و دانشمندانى که در این راه گام برداشته و تعلیمات قرآن و سنت را راهنماى خویش قرار داده (نه صوفیانى که تحت تاثیر مکتبهاى التقاطى و غیر اسلامى بودهاند) هر یک براى خود روشى را پیشنهاد کردهاند; یا به تعبیر دقیقتر، مراحل و منزلگاههایى در نظر گرفتهاند که در ذیل به بخشى از آنها به صورت فشرده اشاره مىشود، تا این بحث کاملتر و پربارتر گردد:
1- سیر و سلوک منسوب به «بحرالعلوم»
در این کتاب که به فقیه باهر و علامه ماهر «بحرالعلوم» نسبت داده شده است هر چند انتساب بعضى از بخشهاى آن به این بزرگوار بعید به نظر مىرسد ولى قسمتهایى از آن داراى اهمیت فوقالعادهاى است; براى سیر و سلوک الى الله و پیمودن راه قرب به پروردگار عوالم چهارگانه و به تعبیر دیگر، چهار منزلگاه مهم ذکر شده است:
1- اسلام
2- ایمان
3- هجرت
4- جهاد
و براى هر یک از این عوالم چهارگانه سه مرحله ذکر شده است که مجموعا دوازده مرحله مىشود که پس از طى آنها، سالک الى الله وارد عالم خلوص مىگردد، و این مراحل دوازدهگانه به شرح زیر است:
منزل اول، اسلام اصغر است، و منظور از آن اظهار شهادتین و تصدیق به آن در ظاهر و انجام وظائف دینى است.
منزل دوم، ایمان اصغر و آن عبارت از تصدیق قلبى و اعتقاد باطنى به تمام معارف اسلامى است.
منزل سوم، اسلام اکبر است و آن عبارت است از تسلیم در برابر تمام حقایق اسلام و اوامر و نواهى الهى.
منزل چهارم، ایمان اکبر است و آن عبارت از روح و معنى اسلام اکبر مىباشد که از مرتبه و اطاعتبه مرتبه شوق و رضا و رغبت منتقل شود.
منزل پنجم، هجرت صغرى است، و آن انتقال از «دارالکفر» به «دارالاسلام» است مانند هجرت مسلمانان از مکه که در آن زمان کانون کفر بود به مدینه.
منزل ششم، هجرت کبرى است، و آن هجرت و دورى از اهل عصیان و گناه و از همنشینى با بدان و ظالمان و آلودگان است.
منزل هفتم، جهاد اکبر است، و آن عبارت از محاربه و ستیز با لشکر شیطان استبا استمداد از لشکر رحمان که لشکر عقل است.
منزل هشتم، منزل فتح و ظفر بر جنود و لشکریان شیطان، و رهایى از سلطه آنان و خروج از عالم جهل و طبیعت است.
منزل نهم، اسلام اعظم، و آن عبارت از غلبه بر لشکر شهوت و آمال و آرزوهاى دور و دراز است که بعد از فتح و ظفر، عوامل بیدار کننده برون بر عوامل انحرافى درون پیروز مىشود و اینجاست که قلب، مرکز انوار الهى و افاضات ربانى مىگردد.
منزل دهم، ایمان اعظم است، و آن عبارت از مشاهده نیستى و فناى خود در برابر خداوند است، و مرحله دخول در عالم فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى است که در این هنگام حقیقت عبودیت و بندگى خدا ظاهر مىشود.
منزل یازدهم، هجرت عظمى است، و آن مهاجرت از وجود خود و به فراموشى سپردن آن، و سفر به عالم وجود مطلق، و توجه کامل به ذات پاک خداست که در جمله «وادخلى جنتى» خطاب به آن شده است.
منزل دوازدهم، جهاد اعظم است که بعد از هجرت از خویشتن، متوسل به ذات پاک خداوند مىشود تا تمام آثار خودبینى در او محو و نابود گردد و قدم در بساط توحید مطلق نهد.
بعد از پیمودن این عوالم دوازدهگانه وارد عالم خلوص مىشود، و مصداق «بل احیاء عند ربهم یرزقون» مىگردد. (1)
چگونگى سیر و سلوک در این روش
در رساله سیر و سلوک منسوب به علامه بحرالعلوم بعد از ذکر عوالم و منازل بالا به چگونگى طى نمودن این راه پرمشقت و پرافتخار پرداخته و بیست و پنج دستور براى وصول به این مقاصد بالا و والا مىدهد که آنها را بطور فشرده در ذیل مىآوریم:
سالک الى الله و رهرو راه قرب به پروردگار براى وصول به این عوالم، بعد از آن که اصول دین را از طرق معتبر شناخت و به فروع احکام دینى و اسلامى کاملا آشنا شد، بار سفر مىبندد و به راه مىافتد و با انجام دستورهاى بیست و پنجگانه زیر به سوى مقصد همچنان پیش مىرود:
اول، ترک آداب و عادات و رسومى است که انسان را از پیمودن راه باز مىدارد و غرق در آلودگیها مىکند.
دوم، عزم قاطع بر پیمودن راه، که از هیچ چیز نترسد و با استمداد از لطفتردیدى به خود راه ندهد.
سوم، رفق و مدارا، و آن این که در آن واحد امور زیادى را بر خود تحمیل نکند مبادا دلسرد و متنفر شود، و از پیمودن راه بازماند.
چهارم، وفا، و آن عبارت از این است که نسبتبه آنچه توبه کرده وفادار بماند و به آن باز نگردد، و نسبتبه آنچه استاد راه مىگوید وفادار بماند.
پنجم، ثبات و دوام است، به این معنى که برنامههایى را که انتخاب مىکند به صورت عادت مستمر در آید تا بازگشتى در آن صورت نگیرد.
ششم، مراقبت است، و آن عبارت از توجه به خویش در تمام احوال است که تخلفى صورت نگیرد.
هفتم، محاسبه است، که در حدیث «لیس منا من لم یحاسب نفسه کل یوم; کسى که همه روز به حساب خویش نرسد از ما نیست!» (2) به آن اشاره شده است.
هشتم، مؤاخذه است، منظور از مؤاخذه این است که هر گاه مرتکب خطایى شدبه خویشتن تنگ بگیرد و از این راه خود را مجازات کند.
نهم، مسارعت است، یعنى به مقتضاى امر «وسارعوا الى مغفره من ربکم» (3) که در قرآن مجید آمده در مسیر حق شتاب کند، پیش از آن که شیطان مجال وسوسه یابد.
دهم، ارادت است، و آن عبارت از این است که باطن خود را چنان خالص کند که هیچ غشى در آن نباشد، و نسبتبه صاحب شریعت و اوصیاى معصوم او کاملا عشق ورزد.
یازدهم، ادب است، یعنى نسبتبه ساحت قدس خداوند و رسولاکرم صلى الله علیه و آله و جانشینان معصوم او شرط ادب نگاه دارد، و کمترین سخنى که نشانه اعتراض باشد بر زبان نراند، و در تعظیم این بزرگان بکوشد و حتى در بیان حاجت از الفاظى که نشانه امر و نهى استبپرهیزد.
دوازدهم، نیت است، و آن عبارت است از خالص ساختن قصد در این سیر و حرکت و جمیع اعمال از براى خداوند متعال.
سیزدهم، صمت است، به معنى خاموشى و حفظ زبان از سخنان زائد و اکتفا به مقدار لازم.
چهاردهم، جوع و کم خوردن، که از شروط مهمه پیمودن این راه است ولى نه تا آن حد که باعث ضعف و ناتوانى گردد.
پانزدهم، خلوت است، و آن عبارت است از کنارهگیرى از اهل عصیان و طالبین دنیا و صاحبان عقول ناقصه; و به هنگام عبادات و توجه به اذکار، دور از ازدحام و غوغا بودن.
شانزدهم، سهر و شب بیدارى (مخصوصا بیدارى در آخر شب)، که در آیات و روایات اسلامى کرارا به آن اشاره شده است.
هفدهم، دوام طهارت، یعنى همیشه با وضو بودن است که نورانیتخاصى به باطن انسان مىدهد.
هیجدهم، تضرع به درگاه خداوند ربالعزه است، که هر چه بیشتر بتواند اظهار خضوع در پیشگاه پروردگار کند.
نوزدهم، پرهیز از خواستههاى نفس (هر چند مباح باشد) تا آنجا که در توان دارد.
بیستم، رازدارى و کتمان سر، که از مهمترین شرایط است، که اساتید این رشته به آن اصرار مىورزیدند، و آن این که اعمال و برنامههاى خویش را در این راه مکتوم دارد (تا کوچکترین تظاهر و ریا در آن حاصل نشود) و اگر مکاشفاتى از عوالم غیب براى او دست داد آن را نیز پنهان دارد و به این و آن بازگو نکند (تا گرفتار عجب و خودبینى نگردد).
بیست و یکم، داشتن مربى و استاد است، اعم از استاد عام که در کارهاى مربوط به سیر و سلوک با ارشاد او پیش مىرود و استاد خاص که آن رسولخدا صلى الله علیه و آله و امامانمعصوم: مىباشد.
البته باید سالک توجه داشته باشد که این، مرحله بسیار دقیق و باریکى است; تا کسى را نیازماید و از صلاحیت علمى و دینى او آگاه نشود، در ارشادات به او تکیه نکند که گاه شیاطین در لباس استاد درآیند و گرگان ملبس به لباس چوپان شوند و سالک را از راه منحرف سازند.
مرحوم علامه طباطبایى در این زمینه مىگوید: که حتى به ظاهر شدن خارق عادت و اطلاع بر علوم پنهانى و اسرار نهان انسان، و عبور بر آب و آتش، و اطلاع بر مسائل مربوط به آینده و مانند آن نمىتوان اطمینان کرد که صاحب چنین اعمالى مقام پیشرفتهاى در سلوک راه حق دارد; زیرا، اینها همه در مرتبه مکاشفه روحیه حاصل مىشود، و از آنجا تا سرحد وصول و کمال، راه بسیار است.
بیستودوم،«ورد» است، و آنعبارت استاز ذکرهاىزبانى کهراه را بهروىسالک مىگشاید و او را براى گذشتن از گردنههاى صعبالعبور مسیر الىالله یارى مىدهد.
بیست و سوم، نفى خواطرات است، و آن عبارت است از تسخیر قلب خویشتن و حکومتبر آن، و تمرکز فکر به گونهاى که هیچ تصور و خاطرهاى بر او وارد نشود مگر به اختیار و اذن آن; و به تعبیر دیگر، افکار پراکنده بىاختیار فکر او را به خود مشغول ندارد، و این یکى از کارهاى مشکل است.
بیست و چهارم، فکر است، و منظور از آن، آن است که سالک با اندیشه عمیق و فکر صحیح در آگاهى و معرفتبکوشد، و تمام تفکر او مربوط به صفات و اسماء الهى و تجلیات و افعال او بوده باشد.
بیست و پنجم، ذکر است، و منظور از آن، توجه قلبى استبه ذات پاک پروردگار; نه ذکر با زبان که به آن ورد گفته مىشود; و به تعبیر دیگر، منظور این است که تمام نظر خویش را به جمال پروردگار متوجه سازد و از غیر او چشم بپوشد.
این بود خلاصه آنچه از سیر و سلوک منسوب به علامه بحرالعلوم استفاده مىشود که علامه طباطبائى نیز همین روش را با مختصر تفاوتى – مطابق آنچه در رساله «لباللباب» – آمده دنبال کرده است.
2- روش مرحوم ملکى تبریزى:
ایشان (مرحوم حاج میرزا جواد آقا تبریزى) که یکى از اساتید معروف سیر و سلوک محسوب مىشود، در رساله «لقاءالله» راهى را پیموده است که در جهاتى با آنچه در رساله منسوب به بحرالعلوم آوردیم متفاوت است.
نامبرده، نخست لقاءالله را عنوان مقصد اعلاى سیر و سلوک معرفى مىکند و از آیات مختلف قرآن بهره مىگیرد و شواهد زیادى از روایات براى آن مىآورد و صریحا به این اشاره مىکند که منظور از لقاءالله مشاهده با چشم نیست چرا که خداوند منزه از کیفیتى است کهموجب رؤیتاست; همچنینمنظور از لقاءالله ملاقاتثواب و نعمتاو در قیامتنیست، بلکهمنظورنوعى«شهود»و ملاقات قلبىو روحى و مشاهده باچشمدلاست.
سپس براى پیمودن این راه طولانى و پرفراز و نشیب، برنامهاى را پیشنهاد مىکند که در جهات زیر خلاصه مىشود:
1- تصمیم و نیتبراى پیمودن این راه است
2- توبه صحیح از گذشته، توبهاى که در اعمال و اعماق انسان نفوذ کند و او را دگرگون سازد و آثار گناه را از جسم و جان و روح او بشوید.
3- برگرفتن توشه راه است; و براى آن چند برنامه ذکر کرده است:
الف – در صبح، مشارطه (با خود شرط کند که جز راه حق نپوید); در روز، مراقبه (توجه به این که از راه منحرف نگردد); در شامگاهان، محاسبه (توجه به این که در روز گذشته چه انجام داده است).
ب – توجه به اوراد و اذکار و توجه به وظائف بیدارى و هنگام خواب.
ج – توجه به نماز شب و خلوت با خداوند و شبزندهدارى و ریاضت در مساله خواب و خوراک که از حد لازم تجاوز نکند.
4- بهرهگیرى از تازیانه سلوک، و آن عبارت است از مؤاخذه کردن خویشتن به خاطر توجه به دنیا و قصور و کوتاهى در برابر حق، و پوزش خواستن از پروردگار و سرزنش خویشتن به خاطر بىوفائیها و اطاعت از شیطان در حضور پروردگار، و سعى و تلاش در طریق اخلاص.
5- در آستانه تحول، و در این مرحله باید قبل از هر چیز، به پایان زندگى و مرگ بیندیشد که فکر مرگ براى سوزاندن حب دنیا و اصلاح بیشتر صفات زشت داروى مؤثرى است. (سپس به عظمت پروردگار و اسماء و صفات او بیندیشد و به یاد اولیاء حق باشد و بکوشد خود را به صفات آنان نزدیک سازد.)
6- در آستانه سر منزل مقصود، در این بخش اشاره به این معنى مىکند که انسان داراى سه عالم است:
1- عالم حس و طبیعت
2- عالم خیال و مثال
3- عالم عقل و حقیقت.
عالم حس و طبیعتیکپارچه ظلمت است و تا از آن نگذرد به عالم مثال که عبارت از عالمى است که حقایق آن داراى صورتند و عارى از ماده نمىرسد.
و تا از عالم مثال نگذرد به عالم عقل نمىرسد; و منظور از عالم عقل، عالمى است که حقیقت و نفس انسان در آن عالم، نه ماده دارد و نه صورت; و هنگامى که به عالم عقل رسید و نفس خویش را خالى از ماده و صورت شناخت، به معرفت پروردگار دست مىیابد; و مصداق «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (4) مىشود. (5)
3- روش دیگر زرگوار، آقاى مصطفوى، برنامه دیگرى براى این سیر و سلوک الهى ذکر شده است.
در این رساله که رساله جامع و پربار و متکى به آیات و اخبار است، نخست اشاره به آیات مربوط به لقاءالله مىکند و بعد از آن که این لقاء و ملاقات را به معنى ملاقات معنوى و روحانى تفسیر مىنماید، در شرح آن مىافزاید که براى رسیدن به سر منزل مقصود باید انسان حدود برانگیخته شده از جهان ماده و حد زمان و مکان و حتى حدود ذاتى که در همه ممکنات موجود است درهم بشکند و غرق و فناى عالم لاهوت گردد و به لقاى پروردگار نائل آید و مخاطب «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربک راضیه مرضیه فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى; تو اى روح آرام یافته! به سوى پروردگارت بازگرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است، سپس در سلک بندگانم در آى و در بهشتم وارد شو!» (6)
سپس براى رسیدن به این سرمنزل بزرگ و بىمانند طى پنج مرحله را پیشنهاد مىکند:
مرحله اول: تکمیل و تقویت اعتقادات و توجه خاص به اصول دین.
مرحله دوم: توبه و بازگشتبه اعمال صالح و پرهیز از گناهان و انجام واجبات است.
مرحله سوم: مهیا و آماده شدن براى پاکسازى نفس از رذائل و آراستن آن با فضائل اخلاق است.
مرحله چهارم: محو انانیت و حصول فنا در برابر عظمتحق است.
در این مرحله که تعلق زندگى مادى برطرف شده و تعلقات به اموال و اولاد و لذات، مشتهیات مادى و خیالى تغییر کرده و به تعلق روحانى و معنوى مبدل شده، تنها چیزى که باقى مانده تعلق به نفس خویش است و این تعلق به اندازهاى ریشهدار و محکم است که گوئى از شدت ظهور خفا پیدا کرده است; ولى یک نکته باقى است و آن این که سالک در تمام این مراحل مقصودش رسیدن به لقاى او، به پروردگار، بوده; یعنى، در واقع و در باطن هر کارى کرده براى خود کرده است.

- ۹۵/۰۹/۱۱