ایران داکیومنت

دنلود رایگان پایان نامه

ایران داکیومنت

دنلود رایگان پایان نامه

  • ۰
  • ۰

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 پروژه دانشجویی تحقیق در مورد حافظ تحت word دارای 35 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد پروژه دانشجویی تحقیق در مورد حافظ تحت word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی تحقیق در مورد حافظ تحت word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پروژه دانشجویی تحقیق در مورد حافظ تحت word :

حافظ

مقدمه
آدمی در عصر ارتباطات بوسیله اینترنت و رسانه ها با اقشار دیگر جامعه در ارتباط است . انسان امروزی دیگر فرصتی برای دست کشیدن از فعالیتهای روزمره و پرداختن به تفریح و استراخت را ندارد و اگر هم داشته باشد فرصت بسیار ناچیز که به کارهای مربوط به شغلش می پردازد و در پی امرار معاش خانواده ی خویش است . و حتی اگر وقت هم بکند وقت بسیار اندکی دارد که آن را هم با مطالعه کتاب پر می کند .

قصد ما از جمع آوری مطالبی اندک از چند کتاب و ارائه این تحقیق کمک کردن به دانش آموزانی است که علاقمند به شعر و شاعری و بزرگان ایرانی هستند تا با این کار خویش توانسته باشیم به تعداد ناچیزی از سئوالات مبهمی که از حافظ در ذهن آنها نقش بسته را پاسخگو باشیم و امیدواریم که مورد رضایت آنها قرار گرفته باشد و لازم به ذکر است که از زحمات معلم گرانقدرمان جناب آقای ابراهیمی نهایت تقدیر و تشکر را بکنیم و امیدواریم که این تحقیق مورد رضایت ایشان قرار گیرد .

زشعر دلکش حافظ کسی بودآگاه که لطف طبع و سخن گفتن آناتول فرانس ادبیات را شیوه بیان می گوید و معتقد است زیر آسمان کبود مضمون و مفهوم تازه ای نیست ، لااقل زیاد نیست و آنچه تازه است غالب است .

ادبیات جز طرز تعبیر چیزی نیست ، هر کس قالب بهتر و تعبیر موثر پیدا کند ابداعی کرده است . راستی هم فصاحت و بلاغت جز این نیست که مفهوم را به شکل کامل و موثری به ذهن دیگر وارد سازند . اگر هنر خطبا و شعرا و نویسنده گان در رسیدن به این هدف باشد ، حافظ یکی از بزرگترین هنرمندان به شمار می رود و قله ایست که ادبیات ایران به آنجا منتهی می شود . مطالعه دیوان حافظ این نکته را در ذهن می آورد که استادان بزرگ پنج قرن قبل از حافظ اعم از

غزلسرایانی که درخشندگی سعدی نام آنها را تحت الشعاع قرار داده است مانند: جمال الدین عبدالرزاق ، کمال الدین اسمعیل ، همام تبریزی ، اوحدی ، عراقی و قصیده سرایانی چون مسعود سعد و انوری و خاقانی در پخته کردن این زبانی که دیگر کسی نتوانست به حریم آن نزدیک شود موثر بوده اند . تعبیرات و مضامین آنها ( مخصوصاً سعدی ) در دیوان حافظ پراکنده است و چون این مضامین یا مصراعها میان اهل ادب معروف بوده ، حافظ که پیوسته از اطناب و حشو اجتناب داشته ، نیازی در این نمی دیده است که اشاره به تضمین آن کند . به نظر او همه می دانند بیت :

سالها سجده صاحبنظران خواهد بود بر زمینی که نشان کف پای تو بود
از همام تبریزیست و اگر او دو مصراع را مقدم و موخر گذاشته و در طی یکی از غزلیات خود به این شکل در آورده است .
بر زمینی که نشان کف پای تو بود سالها سجده ی صاحبنظران خواهد بود

حال تضمین را دارد و محتاج اشاره نیست . دیگر نمی دانست چنان ( تحفه ی سخن او دست به دست می رود ) و به قدری شایع خواهد شد که مردم همام را به کلی فراموش خواهند کرد. باری قریحه در وی به حدی قوی و دایره ی ابتکار چنان وسیع است که اثر این استفاضه نامحسوس گردیده ، زیرا هر چه از دیگران گرفته در بوته ی ذوق خود ذوب کرده و سپس عنصر جدید درخشان ، کالای نقلید ناپذیر و غیر قابل وصولی آفریده است که گوئی سعدی یک قرن قبل در باره ی وی گفته است :

حد همین است سخن دانی و زیبایی را
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
این غزل معلوم نیست در پرتو چه حالت روحی گفته شده و شاعر از چه نحو کشف و سیر معنوی الهام گرفته است ولی طرز بیان ، پختگی سخن ، انسجام و استحکام جملات ، تعبیرات و اشارات به افکار فلسفی و عرفانی و همه ی آنها نشان می دهد که گوینده به معارف زمان خود آشنا و در ادبیات ورزیده بوده است ، یا چگونه تصورات سخیف و تعلیلات ابلهانه مخلوط می شود ! موحققاً حافظ بر معلومات عصر خود احاطه داشته است . اینکه می گویند قرآن را از حفظ می دانسته و خود او نیز بدان اشاره می کند ( به قرآنی که اندر سینه داری ) تنها عبارت قرآن نبوده است ، حقیقت قرآن با تمام تفاسیری که تا آن تاریخ دماغهای

فعال و متبحر علمای دین نوشته و بر حقایق آن روشنائی پاشیده بودند می دانسته و از فقه و حدیث و حکمت ، مخصوصاً حمکت اشراق بهره ی وافر داشته است . بر علوم ادبی زبان عرب مسلط و به زبان فارسی و گنجینه های بی مانند آن مستولی بوده و آثار تمام استادان بزرگ را به طور تفصیل خوانده است . شاید در تصوف قدم زده و به کنه معارف آنها رسیده و مدتی هم سالک طریقه ای بوده و سپس در تحت تاثیر فکر آزاد خود که در قالبی نمی گنجیده است ، از

حوزه رسمی صاحبان طریقت کناره گیری کرده و ( چهار تکبیر ) زده ( یکسره بر هر چه هست ) . این دیوانی که در دست ماست و همه ” بیت الغزل معرفت است ” با معتکف شدن در بابا کوهی و سه روز متوالی روزه گرفتن فراهم نمی شود . فقط دماغ افسانه باف ماست که معلول را بدون علت جستجو و هر کاری را بی رنج و تهیه ی اسباب آرزو می کند . بی سوادی ، با یک شب در آب به سر بردن ، عربی یاد می گیرد و حافظ با سه روز روزه ناگهان حافظ می شود و برابر استاد استادان سخن ظاهر می گردد .

سخن حافظ بی گمان یکی از مشخص ترین شیوه های ادبی ایران است . وجه تشخیص آن چون آثار سایر سرایندگان بزرگ در انتخاب مفردات ، ابداع ترکیبهای خاص ، کیفیت نشاندن کلمه میان جمله و طرز تلفیق آن است ، شیوه ی سخن حافظ خویشاوندی نزدیکی به شیوه ی خاقانی دارد که به تناسب لفظی و رعایت صنایع شعری اهمیت خاصی می دهد و در ابداع مضمون و آوردن تعبیرات تازه ، در بکار بردن اشعار و تشبیه و کنایه ، در استعمال مفاهیم مختلف لغات ، سبکی مشخص دارد و از این حیث سبک او متمایزتر می شودکه در گفتارش اشاره به قرآن حدیث و نسب اسلامی ،اشاره به افسانه و تاریخ قومی، اشاره به

عادات و مرسومات زمان خود حد وفور آمده است. حافظ نیز چنین است با این تفاوت که در مراعات تمام این نکات از مرز اعتدال نمی گذرد. اضافه بر این به موسیقی کلمات و خوشاهنگی جمله علاقه شدیدی دارد و هیچگاه آن را فدای مضمون نمی کند و گویی در قریحه بهره ای کامل از فصاحت و سهولت بیان سعدی و انوری دارد از اینرو سخنش از تعقید و دشواری شیوه ی خاقانی رها گشته است و در دیوان ارجمند او کمتر به تعبیرات و ابیاتی برمی خوریم که روشن شدن آن محتاج مراجعه به کتاب لغت یا جستجو در تاریخ و معتقدات وسنن و عادات زمان باشد . مانند: “این بحث با ثلاثه غساله می رود”، خرقه ازسربه درآورد و به شکرانه به سوخت ” ،” گر همچو سر ونگارم بدست بازآید.”

حافظ چو آب لطف ز نظم تو می چکد حاسد چگونه نکته تواند برآن گرفت
با وجود ذخایر ادبی بی مانندی که گویندگان بزرگ برای ما گذاشته اند هنوز محققین ما در خواص کلمات ، کیفیت ترکیب جمله ها ، تاثیر اوزان عروضی و سایر نکاتی که باعث پیدایش زبانی چون زبان خواجه می شود بحث های روشن و باروری نکرده اند شاید حق با آنها باشد. زیرا چیزی که زبان گوینده ای را از گوینده ی دیگر متمایز می کند تنها ظواهر و مراعات بعضی اصول ادبی و عروضی نیست. البته هجاهای کوتاه و بلند یا مصوتهای زیروبم ، انتخابات وزنی و قافیه ای برای بیان مقصودی که گوینده در نظر دارد موثر است و حتماً گویندگان بزرگ متوجه این نکات بوده و همه ی اینها را مراعات کرده اند، معذلک رموز دیگری است که قابل تعلیل و بیان نیست. به قول یکی از فضلا:( این غزل سعدی:

هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر که من از دست تو فردا بروم جای دگر
از حیث تقطیع ، بر وزن این قصیده ی فرخی است:
یاد باد آن شب کان شمسه ی خوبان طراز بطرب داشت مرا تا بکه بانگ نماز
ولی خواندن آنها دو حالت مختلف در ما ایجادمی کند، به حدی که آدم خیال می کند در دو وزن مختلف گفته شده اند و البته این قضاوت به واسطه ی این است که در شعر فرخی هجاهای بلند به کاررفته و در شعر سعدی هجاهای کوتاه ، هجاهای بلند برای قصیده و اشعار حماسی مناسبتر است و هجاهای کوتاه برای غزل شایسته تر .
اما به نظر بعید می آید که فرخی و سعدی در گفتن اشعار خود این قصیده و تعمد را در انتخاب هجاها داشته اند. آنچه زبان سعدی و فرخی را به گفتن دو گونه شعر گشوده است تنها موارین فنی و ادبی نبوده، بلکه امری طبیعی و ذاتی ، یعنی تراوش قریحه و ذوقی شخصی آنها است. از سعدی شاعری چیره تر و

مسلط تر بر کلمات و ترکیبات فارسی نداریم، معذلک سعدی نمی تواند به سبک شعرای خراسان و زبان حماسی و پر طمطراق آنان چیزی بگوید. قصیده ی بهاریه ی وی ” بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار ” از حیث انسجام و پختگی و از حیث مضامین و توصیف بهار ، از بهترین قصاید فارسی است ، ولی نه جلالی ابهت قصاید فرخی یا مسعود سعد را داراست و نه زیبایی وحشی قصاید منوچهری را . اگر در دست او بود که هجاهای بلند یا مصوتهای هم را بکار ببرد ، تا جلال و

آهنگ اشعار حماسی و قصاید خراسانی را بدان ببخشد شاید بکار می برد و بهتر همین بود . چه اگر می توانست شبیه فرخی و انوری قصیده سراید دیگر سعدی نبود . سعدی برای این سعدی است که به زبان خاص خود سخن گوید و زبان او تراوش ذوق او باشد ، اگر می توانست طور دیگر و به سبک دیگران شعر بگوید مبتکر و صاحب سبک نمی شد . تفاوت سبکها و تنوع آنها ناشی از همین است که هر گوینده ی بزرگی قریحه ی خود را به کار می اندازد و شعر او

زائیده ی روح و فکر اوست ، نه مولد معرفت و فن و معلومات لغوی و ادبی .
البته اطلاعات ادبی و معرفت شاعر به مدد قریحه ی او میشتابد ، ولی آنچه شخصی و غیر قابل انتقال ، و اقتباس است همان قریحه و موهبت است که در حافظ به حد وافر و موثری موجود و به واسطه نیروی این قریحه ی خاص است که هر مضمون پیش پا افتاده ای هم ، در زبان وی رونق و جلای تازه و بدیع به خود می گیرد . همه ی شعرا از گریه ی خود سخن گفته اند و به جای اشک خون از دیده ریخته اند و از اغراق فروگذار نکرده اند :
قلزم و جیحون و عمان و فرات و رودنیل اینهمه یک قطره ای از چشم گریان من است
ضمیمه ی :

سیلاب سراشک از در او میبردم آه عمری اثر گریه ی بی حاصلم این است
هلالی :
نماند از سیل اشک من زمین را یک بنا محکم کنون ترسم که نقصان در بنای آسمان افتد
معرفت نیست در این قوم خدایا مددی تا برم گوهر خود را به خریدار دگر

حافظ از بی معرفتی قوم خود رنج می برد ، از شیوع ریا و تزویر رنج میبرد ، از بی ایمانی و رواج دروغ رنج می برد ، از استعداد افراد و مردن اصل عدل و انصاف رنج می برد ، مرگ آزادی فکر و بی اعتنایی به هنر او را رنج می دهد . یکی از خطوط قیافه تابناک حافظ مبارزه با عوام فریبی ، با بی ذوقی ، با تعصب و خرافات ، با فکرهای محدود واندیشه های متحجر در تقلید است . مخصوصاً محیط زندگانی او عرصه ی اضطرابها و تشنجات سیاسی است . آرامش و سکون ، ثبات در فکر و روش عقلی نیست . در این گیر و دارهائی که برای رسیدن به قدرت صورت می گیرد ، اخلاق و ذوق به منتها درجه ی انحطاط و آشفتگی میافتد ، همه در این اندیشه اند که خوان یغما نصیبی ببرند ، یا اقلاً گلیم خود را از آب بیرون کشند ، در اینموقع است که فضائل بی ارزش بازار دروغ و تقلب رایج می شود ، استبداد و خودرائی ، نه تنها بر افراد و طبقه ی حاکمه ، بلکه در افراد هم به حد وسوا و اشمئاز انگیز می رسد ، ” خراج و هرتبه ” می شود و حافظ آرزوی ( فکر حکیمی ورای برهمنی ) می کند و گاهی با حیرت و تعجب از خود می پرسد :
ازین سموم که بر طرف بوستان بگذشت عجب که بوی گلی ماند و رنگ نسترنی در این تیرگی های مشوش و هراسناک ، سیمای فروزان حافظ ، با صفای باطن دور از فرومایگیهای محیط ، منزه از دنائت های رایجه آز و طمع و پاکیزه از تعجب های جاهلانه در افق شیراز طالع می شود و فکر روشن او می خواهد بر تاریکهای زمان فرو ریزد . حافظ در این تیرگیها می درخشد ، فکر حکیم خود را نه به صورت استهزاء گزنده ی وستر ، بلکه مانند اندیشه ی آرام گوته پخش می کند .
حسن صباح و بابک خرم دین نیست ، خیام است و بتابیدن اندیشه قناعت می کند ، اما رنج می برد و گاهی این رنج با تعبیر پوشیده و خاص او بدین صورت در می آید :
بهر یک جرعه که آزار کسش در پی نیست زحمتی میکشم از مردم نادان که مپرس
این جرعه تنها جرعه ی شراب نیست که مردم نمی پسندند و مرتکب آشامیدنش را ” تعزیر ” یا ” تکفیر ” می کنند ، جرعه ی آزادی اندیشه و آزادگی روح نیز هست که طبیعت برده پسند مردم نمی تواند آنرا تحمل کند . از خواندن این بیت ، حافظی در ذهن نقش می بندد که نمی تواند اندیشه و احساس خود را ظاهر سازد زیرا نتیجه حتمی آن بیزاری و نفرات عمومی و حتی تعقیب و تفکیر و طرد از جامعه است و حیرتی دردناک بر او مستولی می شود که چرا عامه مردم

متوقعند همه مانند آنان فکر کنند و معتقداتی که بارث و تلقین به آنها رسیده , یعنی هیچ تلاش عقلی در پیدایش آن تاثیر نداشته است ، ملاک صحت و سقم عقاید دیگران قرار گیرد . به قول سنائی بشر به دست خود اهریمن هائی نقش می کند و سپس از آن اهریمن ها به جزع و فزع میافتد و اگر افرادی پیدا شدند که از این اهریمنها نترسند و بت هائی را که غوه ی واهمه آفریده است بشکنند مورد تحقیر و نفرت و حتی کینه و زجر قرار می گیرند . چه کردارها و رفتارهائی که زیانی بدیگران نمی رساند ولی از بیم مقررات و عقاید وآداب عمومی انسان نباید بدانها تجاهر کند . حافظ در این بیت به تمام این معانی نظر داشته و از این

حیث در شهر خود در میان آشنایان خود غریب و تنها زیسته و رنج نداشتن هم نفس و همفکری او را در زندان مجرد انداخته است . می گویند بر اثر همین جنجال و انتظار وقایعی نظیر آن ،کسان حافظ دست و پای خود را جمع و اشعار وی را مخفی و پراکنده یا قسمتی از آنرا معدوم کردند . از اینرو دیوان حافظ بعد از وی جمع آوری و تدوین شد ، وجود اشعار سست یا غزلهای مشکوک در دیوان او بدین علت است که خود آنرا ضبط و تدوین نکرده است . سایرین هم اشعار دیگران و هم اشعار جعلی خود و هم شاید اشعار متوسط اول جوانی وی را در آثار گرانبهای قریحه ی او ریخته اند .
ای حافظ !
گناه تو همین است ، گناه تو این بود که پیشانی فرو افتاده ی بنده نداشتی . گناه تو این بود که معرفت و مناعت روح ، ترا از آن لجن زاری که هم عصران تو در آن میخزیدند بسی برتر برده بود. اگر گدا بودی ، پادشاهان از اموال وقف بی نیازت می کردند. آنوقت دیگران سوی بساط رنگین تو به گدائی می آمدند ، ترا می ستودند ، ترا احترام می کردند و خرقه ی تو رهن میکده ها نمی شد . اگر ریا و دروغ را پیشه می ساخت در مسلمانی تو شک نمی کردند.

حافظ !
بیهوده به خود مبال که از حال وقف در می تصرف نکردی ، اگر از مال وقف درمها می داشتی هرگز برای ” گل و نبید ” منتظر وظیفه نمی شدی و هیچگاه این گدا زنده از دهان تو بیرون نمی آید . نیست در کس کرم و وقت طرب می گذرد – چاره نیست که سجاده بمی بفروشیم اما حافظ آنقدر که از استبداد و ریا استغناء روح چاره می کند ، فقر را با معرفت و تابناکی اندیشه به کشور پهناوری مبدل می کند که ( از ماه تا ماهی منبسط است ) .
ولی رنجی که درمان پذیر نیست و تا اعماق روح آزردگان را می گذارد ، پایمال شدن آزادگی است در زیر لگد زورمندان و خاموش شدن صدای عقل است در مقابل غوغای جهل و خرافات . در این وضع ، هنر گناه است . آزادی ، تقصیر ، جهنم و ادراک ، مایه ی آوارگی و طرد از جامعه است و ( صحرا فال گوهر ناشناسی خرچهره را با در برابر می کنند ) . مشتی شمشیر زن و غارتگر ، بدلیل اینکه شمشیرزن و غارتگرند ، حکومت می کنند به دلیل اینکه فکر کوتاه ورای علیل دارند ، فکر کوتاه و رأی علیل خود را معیار صحت عقاید عمومی و اصل ثابتی برای نظام اجتماع قرار می دهند . این داعیه سفتها نه آنها را بتعصب و محدود کردن آزادی فردی و انواع ذائل و اعمال خلاف انسانی می کشاند .
راستی هم هیچ ظلمی تاریکتر و هیچ استبدادی از این مهیب تر نیست که فردی با گروه قلیلی بخواهند بر ارواح و عقول مردم حکومت کنند . این استبداد تاریک و مهیب تاریخ بشریت را ملوث کرده و خردمندان را به طغیان و نفرت بر انگیخته است . مشاهده ی این بی بندو باری دنیا ، این نظام نامعقول اجتماع که جاهل به جهل خود بنازد و نادانی خود را سرمشق رفتار عقلا قرار دهد ، فکر حافظ را حتی به طغیان بر ضد نظام کون بر میانگیزد :
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف شکافیم و طرح نو در اندازیم
یکی از عقل می لافد یکی طامات میبافد بیاکاین داوری ها پیش داور اندازیم
حافظ قصاید طولانی در وصف بهار نگفته : بساط زمردین بر دشت نگسترده و از قطرات باران الماس و لولوبر باغ و بوستان نپاشیده است ، ولی در سراسر دیوان حافظ حساسیت شدید وی نسبت بزیبائی های طبیعت دیده می شود . آمدن گل و بهار او را دیوانه می کرده ، نسیم بامدادی مشام فرحبخش او را به نازنینی می انداخته است که ( بروش می گلگون نوشد )با همه ی فقر و تنگدستی بر آن بوده است از اولین وجهی که برسد ( گل و بید ) تهیه کند . در گفتن این آرزوها صادق بوده و صحنه سازیهائی برای گریز زدن به مدح پادشاهی یا تملق از ستمگری نبوده است . وقتی هوای

می و مرطوب سرش میزده حاضر بوده است تنها چیز قابل فروش خود را به گرو بگذارد ولی میترسیده و نگران بوده است که ( خرقه پشمین را به گرو نستانند.
این حساسیت شدید نسبت به زیبائی های طبیعت در امور معنوی قویتر و سرکش تر می شود . زبان عفیف و باوقار او را بر ضد بدیها و زشتی باز می کند . در زمانی که جمال انسانی از حدود کمال جسمی تجاوز نکرده و شعرا جز از محاسن اندام سخن نمی گویند ، حافظ در جستجوی چیزی گرانبها تر و ارزنده تر از زیبائیهای ظاهریست :از بتان آن طلب از حسن شناسی ایدل – این کسی گفت که در علم نظر بینا بود . بلندی نظر حافظ در این عرصه خوب مشاهده می شود حافظ تشنه ی زیبائی است ولی زیبائی ظاهر ، روح منبع او را سیراب نمی کند . انسان وقتی زیباست که انسان باشد ، به مکارم و فضائل آراسته باشد ،

تاریکی شر و غرور و خود خواهی بروح او راه نیافته باشد ، آزادگی ، وارستگی ، همت و بی نیازی او را از عبودیت و پستی باز دارد . حافظ غلام همت آنهائی می شود که ( از رنگ تعلق آزادند ) و آن ( رندان پاکبازی ) را می ستاید که ( هر دو کون نیرزد به نزدشان یک کاه ) و از شر و بدی مطلقاً دور و بیزار است :
ما نگوئیم بد و میل به حق نکنیم جامعه ی کسی سیه و دلق خود ازرق نکنیم
فراوانی ابیاتی از این قبیل در دیوان حافظ نشان می دهد که خواجه آنها را حس کرده و از اعماق ضمی

ر او بیرون جسته است – ابیاتی که جهت سیر روحی حافظ را نشان می دهد . آرزوی سیر نشدنی او را به مدینه ی فاضله ، جامعه ای که انسان ها انسان باشند و زیبائی و خوبی و کمال جای خوی درندگان و شهوات حیوانی را بگیرد تفسیر می کند . حافظ در بیان اینگونه آراء سعی می کند نشان دهد که زشتیها و پلیدیها قبل از همه به حال خود شخص مضر است ، او را زیبائی میاندازد ، آدمی را در جهنم سوزان درون خود معذب می دارد . خود بینی انسان از خود خواهی غریزی حیوان که در همان حدود حفظ نفس متوقف میماند شدیدتر است و او را بورطه ای پائین تر از مرتبه ی درندگان میاندازد . زیرا منشاء انواع شایع و حرائم و حتی اعمال سفاهت آمیزی می شود که شخص را در جامعه منفور و لااقل مضحکه و هدف استهزاء قرار می دهد . اینگونه افکار ، حافظ را بلند ، زیبا و

ستایشگاه اهل نظر و جمال پرستان قرار می دهد . حافظ شهره ی شهر است به عشق ورزیدن ولی ( در نظر بازی او بی خبران حیرانند ) چه نمی توانند از ماوراء این جثه نحیف و موجود آرام ، دریای متلاطم عشق و خوبی را حدس بزنند . نمی دانند او تشنه است ، تشنه ی خوبی و زیبائی است و از اینرو ( آبش از بالا و پست ) می جوشد .

یعنی در هر کجا و هر سو زیبائی و خوبی می بیند در جان پر از وجد و شوق او جهانی از خوبی و زیبائی گسترده است زیرا آتشی که نمی ( همیشه در دل ) خود داشته است . اما انسان محکوم به ضعف و پیریست ، دل به سردی می گراید و آتش به خاموشی ، ولی برای آن رو جهانی توانگر از عشق و خوبی آتش زیر خاکستر نهفته است استعداد عشق ورزی همیشه هست ، بادی می وزد ، خاکستر به کنار می رود آتش بازگرمی و روشنی می بخشد . گاهی انسان خیال می کند که پیرانه سر برای حافظ چنین ماجرائی روی داده است که زبان وی را به یکی از مترنم ترین و حساسترین غزلها گشوده است .

حافظ با نظری و فکری آزاد در جهان مینگرد و سعدی در دایره ی مقررات دینی محدود و حتی می توان گفت در قالب آنها اسیر است ، سعدی عقاید درست شده ی زمان خود و پدران خود را یک اصل مسلم و غیر قابل شک می داند . حافظ در همه ی آنها شک می کند و تابع پرش فکر وارسته خویش است با فکر خود می خواهد تاریکی الهام را بشکافد ، البته نمی تواند ، ولی این مزیت را دارد که در مقابل خود جهان هستی را پر از غموض و معماهای تاریک می بیند . اما در عوض ، به واسطه ی عقل و اعتدال بی نظیری که در روح وی نهفته است عجز و جهل خود را دلیل نفی مطلق قرار نمی دهد ، و بر خلاف ابوالعلا و خیام ، احتمال می دهد و بانگ ( جرسی ) می شوند . تفکرات صوفیانه ی حافظ که با شک خیام مخلوط شده است او را از حیث فکر در فضائی بس رفیع تر و پهناورتر از سطحی که سعدی در آن زندگی می کند به پرواز آورده است . حافظ مشربی وسیع دارد ، جنبه ی تصوف و بیان اندیشه های فلسفی در او می چربد .


برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
  • ۹۵/۰۶/۰۱
  • علی محمدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دانشجو | مرکز دانلود | پایانامه دانشجویی | جزوه های درسی | دانلود فایل ورد و پاورپوینت | پایان نامه ها | دانلود رایگان فایل |